وقتی نفس یکساله شد
قربون اون خنده های نازت که با اومدنت دنیای عشق و مهربونی رو به زندگی مامان و بابا آوردی
امیر محمد وقتی که چهار دست و پا میخزید
قربونت بشم نفسم.تازه یاد گرفتی چهار دست و پا بخزی.بس تپل بودی تبلی میکردی.
سفر به چابهار
امیر جون کنار دریا.قربون اون خندهات نفسم.
گل های کاغذی رو دوست دارم چون نوازش میکند روی تو را
همایش شیرخواران علی اصغر
اول مراسم خوابیدی حاج اقا که سخنرانی میکرد شروع کردی به گریه کردن من و خاله رو حسابی اذیت کردی مداح که خوند ساکت شدی.عزیزم اون روز بیمه علی اصغر شدی.
همایش شیرخواران علی اصغر
امیرمحمد اینجا 6ماهشه خونه بابا حاجی یک روز قبل از همایش لباسهایی که عمه آرزو براش دوخته پوشیده فدات نفسم.